فرهنگ پناهى

فرهنگ پناهى

وبلاگ شخصی فرهنگ پناهی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

۱۷
تیر

تصمیم گرفتم روزانه بخشى از وقتم رو به خوندن اشعار زیبا و حکایت هاى شیرین تاریخ ادبیات کشورم اختصاص بدم؛ سعى میکنم تا حد ممکن گزیده اى از آثار ادبى که بخش مهمى از فرهگ ماست رو اینجا به اشتراک بگذارم.


برگرفته از بوستان سعدى - باب اول در تدبیر و رأى - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست


بخش اول:

ز دریای عمان برآمد کسی

سفر کرده هامون و دریا بسی


عرب دیده و ترک و تاجیک و روم

ز هر جنس در نفس پاکش علوم


جهان گشته و دانش اندوخته

سفر کرده و صحبت آموخته


به هیکل قوی چون تناور درخت

ولیکن فرو مانده بی برگ سخت


دو صد رقعه بالای هم دوخته

ز حراق و او در میان سوخته


به شهری درآمد ز دریا کنار

بزرگی در آن ناحیت شهریار


که طبعی نکونامی اندیش داشت

سر عجز بر پای درویش داشت


بشستند خدمتگزاران شاه

سر و تن به حمامش از گرد راه


چو بر آستان ملک سر نهاد

نیایش کنان دست بر بر نهاد


درآمد به ایوان شاهنشهی

که بختت جوان باد و دولت رهی


نرفتم در این مملکت منزلی

کز آسیبت آزرده دیدم دلی


ملک را همین ملک پیرایه بس

که راضی نگرد به آزار کس


ندیدم کسی سرگران از شراب

مگر هم خرابات دیدم خراب


سخن گفت و دامان گوهر فشاند

به نطقی که شاه آستین برفشاند


پسند آمدش حسن گفتار مرد

به نزد خودش خواند و اکرام کرد


زرش داد و گوهر به شکر قدوم

بپرسیدش از گوهر و زاد بوم


بگفت آنچه پرسیدش از سرگذشت

به قربت ز دیگر کسان بر گذشت


ملک با دل خویش در گفت و گو

که دست وزارت سپارد بدو


ولیکن بتدریج تا انجمن

به سستی نخندند بر رای من


به عقلش بباید نخست آزمود

بقدر هنر پایگاهش فزود


برد بر دل از جور غم بارها

که نا آزموده کند کارها


نظر کن چو سوفار داری به شست

نه آنگه که پرتاب کردی ز دست


چو یوسف کسی در صلاح و تمیز

به یک سال باید که گردد عزیز


به ایام تا بر نیاید بسی

نشاید رسیدن به غور کسی


ادامه دارد....