فرهنگ پناهى

فرهنگ پناهى

وبلاگ شخصی فرهنگ پناهی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان

۴۲ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

۰۹
اسفند

با اعلام نتایج تقریبا نهایی انتخابات و رأی آوردن لیست موسوم به ((امید)) در تهران، حال وقت آن رسیده که به تحلیل عملکرد اصلاح طلبان در انتخابات بنشنیم. عملکردی که با نشست های درون تشکیلاتی و راهنمایی های نظریه پردازان آغاز گردید، با شوک ردصلاحیت ها ادامه یافت ، با بستن لیست نهایی به اوج رسید و با تبلیغات و معرفی بسیار ضعیف کاندیداها پایان یافت. پس از آن مردم بودند که بازهم آراء مقابله با ورود افراد تندرو (و نه اصولگرا) به صندوق ها ریختند.


بد نیست سری به تبلیغات کانال رسمی ((گام دوم)) بزنید. کمترین تمرکز این رسانه روی معرفی سوابق کاندیداهای لیست امید و ذکر اهداف آن هاست و پررنگ ترین مطالب آن تأکید بر بیرون کردن افراد تندرو از مجلس (همچون کوچک زاده، رسایی و بذرپاش به نقل از آن رسانه) و یا تصاویر محمدرضا عارف و تأکید بر شخصیت کاریزماتیک و تصاویر وی بود، که عملکرد مثبتی محسوب نمی شود.


از طرفی انتشار یک ویدئو در فضای مجازی که در آن بر رای به تمامی افراد لیست تاکید می شود به نوعی ادامه همین فضاسازی است هرچند به عنوان یک تاکتیک سیاسی برای از میدان به در کردن رقبا در -شرایطی که وضعیت صلاحیت ها نابرابر بود- بسیار تحسین برانگیز بود، اما اینکه با تحریک مردم و ایجاد فضای احساسی افرادی که گاه شایستگی چندانی ندارند را به مجلس بفرستیم به نوعی ضربه زدن به یکی از مهم ترین ارکان کشور به قیمت بازی سیاسی است.


حال با همه این ها باید به نظاره عملکرد این افراد (از جمله نمایندگان راه یافته از تهران) نشست و دید از جمع این اصلاح طلبانی که به مجلس رفتند، چه حرکات مثبتی دیده شده و چه ثمراتی برای جامعه خواهند داشت؟

و باید دید با این فضای پر از چرخش سیاست ایران، از اصلاح طلبانی که از تهران به مجلس رفتند، چه تعداد اصولگرا بیرون می آیند؟

۰۶
اسفند

من رأی می دهم، من در انتخابات شرکت می کنم، حتی اگر توان داشته باشم در تبلیغات و داغ کردن تنور این عرصه رقابت سیاسی و اجتماعی نقش فعال ایفا می کنم. اما نکته ای که این روزها تقریبا ذهن تمام شرکت کنندگان در انتخابات را درگیر کرده لزوم و یا حتی صحیح بودن رأی لیستی است.


دو لیست عمده موسوم به ((ائتلاف بزرگ اصولگرایان)) و ((ائتلاف فراگیر اصلاح طلبان-گام دوم)) درحالی انتشار یافته اند که چهره های ناآشنا و غیر اجرایی در هر دو لیست به چشم می خورد، در این بین نکاتی در هر دو لیست وجود دارد که به ایجاز به آن ها میپردازم.


اصرار بر رای لیستی از سوی اصلاح طلبان

جناح اصلاح طلب درحالی به گرفتن رأی لیستی از طبقه هوادارش اصرار می ورزد که چهره های نا آشنای بیشتری نسبت به لیست اصولگرایان در لیست خود دارد، هر چند در پاسخ به این انتقاد گاه بحث رد صلاحیت های نسبتا جهت دار شورای نگهبان قانون اساسی مطرح می شود، اما باید توجه داشت:

-اولا لیست با دقت چندان بالایی بسته نشده و برخی افراد حاضر در لیست گام دوم به مراتب از سایر رقبای حاضر در انتخابات ضعیف ترند و حتی گزینه های حداقلی هم محسوب نمی شوند، به عبارت دیگر رأی لیستی به هر قیمتی (ازجمله به قیمت رأی به افراد ضعیف، وقتی افراد قوی تری می شناسیم) جایز نبوده، گناهی بزرگ و اشتباهی جبران ناپذیر است.


-دوم لزومی به پرکردن لیست نبود و تصمیم سازان اصلاح طلب می توانستند لیستی با تعداد کمتر از ۳۰ نفر منتشر کنند و اینکه گفته شود اگر حتی یک جا خالی بماند موجب ورود تندروها به مجلس می شود از سویی توهین به کاندیداهای مجلس، از طرفی توهین به شعور رأی دهندگان است که تندروها را تشخیص نداده و باید فقط به لیست رأی دهند!


-سوم آن که به دلیل تازه وارد بودن عده زیادی از این افراد به عرصه سیاسی حتی تضمینی برای التزام آن ها به اهداف و برنامه های اصلاح طلبان هم وجود ندارد، به عبارتی هرچند گردش قدرت و جوانگرایی لازمه ی بقای سیاسی جوامع است، اما محل آزمودن نیروها قوه ی مقننه آن هم در چنین مقطع حساسی نیست.


-چهارم چینش الفبایی کاندیداها شائبه گرفتن رأی لیستی از افراد به هر قیمتی را پیش می آورد که در مقابل چینش ارزشی افراد روشی نه چندان پسندیده است. 


تکروی لیستی ها


تبلیغات نسبتا ضعیف لیست اصلاح طلب و تبلیغ قوی سرلیست (عارف) با استفاده از فضای مجازی فراهم شده برای اطلاع رسانی خبرهای کاندیداهای ائتلاف موسوم به گام دوم از نکات تأمل برانگیزی بود که می توانست مؤید تکروی سرلیست و سوء مدیریت منابع مالی و رسانه ای این گروه باشد.

از سوی دیگر ائتلاف اصولگرایان هرچند با تبلیغات میدانی قوی در شهر خودنمایی میکرد، اما عده ای از افراد حاضر در این لیست نیز با صرف هزینه های هنگفت ( با توجه به مشاهدات میدانی) به تکروی ها یک، دو و گاه سه نفره اقدام نمودند که تا حدی نشان از ناکافی دانستن تبلیغ لیستی شان داشت.


انتقال بین جناحی!


حضور چهره های اصولگرا در لیست اصلاح طلبان فرضیه ((پرکردن به هرقیمتی)) را بیش از پیش تقویت می کند! البته در این بخش نیز اصولگرایان به نسبت عملکرد بهتری به نمایش گذاشتند.


عدم معرفی کامل و صحیح گم نام ها

در مورد افراد تازه وارد به عرصه سیاسی و یا به رقابت برای ورود به مجلس حداقل کاری که می شد انجام داد معرفی کامل و صحیح این افراد بود که متأسفانه در اکثر موارد مربوط به هردولیست مطرح به درستی اتفاق نیافتاد.


با توجه به این موارد و دلایل دیگری که در فرصتی مناسب خواهم نگاشت، رأی لیستی را درست نمی دانم و ترجیح میدهم به افراد اصلح ی که میشناسم، خواه در لیست باشند یا نه رأی دهم.

۲۲
دی


ظهور شبکه های اجتماعی جدید به عنوان ابزارهای نوین رسانه ای، فضای سیاسی را نیز مانند دیگر بخش های زندگی اجتماعی تحت تأثیر قرار داده است. استفاده افراد شاخص و از جمله چهره های سیاسی از صفحات شخصی خود در راستای اطلاع رسانی و گاه جریان سازی رسانه ای بخش قابل توجهی از سبد خبری روزانه را تشکیل می دهد.


نقش این رسانه ها هنگامی پررنگ تر می شود که موجب انتشار مطالبی شوند که رسانه های دولتی تمایل چندانی به نشر و پخش آن ها نداشته باشند. در این موارد، یا پویشی خودجوش و مردمی موجب جریان سازی رسانه ای می گردد و یا یک یا چند چهره شناخته شده به ایجاد موجی میان عامه مردم دامن می زنند.


نکته بسیار عجیب که در چند روز اخیر و پس از اعلام نتایج اولیه صلاحیت های انتخابات مجلس شورای اسلامی شاهد آن بودیم این است که افرادی خاص و منتسب به یک جریان خاص سیاسی در پی رد صلاحیت خود از تمامی ظرفیت های در دسترسشان در شبکه های اجتماعی جهت ملتهب کردن فضای جامعه استفاده نمودند.


این در حالی است که یکی از ابزار های تخریب این جریان و از جمله خود این افراد برای تخریب چهره جریان اصلاح طلب اعتراض به برخی روندهای موجود در کشور است. بدون اینکه در مورد صحیح یا خطا بودن اعتراضات جریان اصلاح طلب قضاوت نماییم، این پرسش مطرح است که آیا اعتراض فقط حق یک جریان خاص سیاسی است؟

و اینکه نامزد هایی که در مقابل رد صلاحیتشان چنین آشوب رسانه ای به راه انداخته اند، در صورت اعتراض اصلاح طلبان به رد صلاحیت های احتمالی در مراحل بعدی چه واکنشی نشان خواهند داد؟!



۱۸
دی

 

خبرهایی از حاشیه های بازیکنان فوتبال پای ثابت سبد خبری روزانه ورزشی هاست. از کشیدن قلیان و بی نظمی در خواب، که شاید برای افراد عادی فاجعه آمیز نباشد، اما برای کسانی که به لطف رسانه هایی همچون صدا و سیما به الگوهای جوانان تبدیل شده اند به منزله منشأ گسترش بی اخلاقی است. البته مسئله به همین جا ختم نمی شود و خبرهای حاشیه ای گاه تا پست ترین مراتب فساد اخلاقی نیز پیش می رود.

 

وقتی به سراغ ریشه یابی علل درگیر شدن بازیکنان فوتبال در حواشی مختلف می رویم به نکات جالبی بر می خوریم؛ از تحلیل رفتاری و سنی آن ها تا نقش اجتماع و رسانه ها در برخی از این مسائل که به دلیل بازتاب های گسترده رسانه ای می تواند لطمات جبران ناپذیری به اجتماع و از جمله قشر جوان و نوجوان وارد کند. قانون گریزی، تقابل با پلیس و حاکمیت، بی بند و باری، لوکس گرایی و به رخ کشیدن زندگی لوکس و مواردی از این قبیل چنانچه در رفتار قهرمانان یا کسانی که از آن ها قهرمان ساخته ایم دیده شوند برای بدنه جامعه به رفتارهایی عادی و حتی سبک زندگی تبدیل شده و ارتکاب به آن ها نه تنها مایه شرمساری نمیشود، که موجب افتخار افراد میگردد.

 

خبر انتقال سوشا مکانی دروازه بان تیم پرسپولیس یکبار دیگر اذهان را متوجه بحران خاموشی کرد که در صورت نپرداختن به آن به زودی باید بهای بسیار سنگینی بپردازیم، بهایی که شاید تا حدودی هم پرداخته ایم و آن کاهش سن اعتیاد و فساد اخلاقی در کشور عزیزمان است. هر چند نمی توان در مورد یک فرد خاص مانند "سوشا مکانی" قضاوت خاصی کرد و از خوانندگان این متن نیز تقاضا دارم هرگونه قضاوت در مورد این فرد را به دستگاه قضایی واگذار کنند؛ اما پر واضح است که جامعه فوتبالی امروز از بیماری اخلاقی رنج می برد و این بیماری به شدت مسری به دلیل شهرت بیش از حد افراد فوتبالی به سادگی قابل انتقال به جامعه افراد عادی است. نا گفته نماند که افراد بسیار پاک و سالم در جامعه فوتبال نیز حضور دارند.

 

با توجه به سابقه دار بودن چنین اتفاقاتی برای بازیکنان جا برای پرسیدن یک سؤال وجود دارد: چرا مکانی به زندان رفت؟ یا بهتر بگوییم، آیا مقصر در چنین مواردی فقط شخص بازیکن یا قهرمان متهم است؟ آیا جوان یا نوجوانی که در شرایط مالی ضعیف یا متوسط رشد کرده توانایی مدیریت حجم عظیمی از ثروت و شهرت که ناگهان به رگ های زندگی اش تزریق می شود را دارد؟ آیا قبل از به دست آوردن شهرت و ثروت آموزش های لازم برای استفاده درست از آن ها را می بیند؟ چگونه می توان از نوجوانی زیر بیست ساله که در خانواده ای ضعیف از نظر مالی و گاه فرهنگی رشد کرده توقع داشته باشیم وقتی ناگهان چند صد میلیون به حسابش وارد می شود و تقریبا تمام جوانان کشورش او را می شناسند رفتاری عادی از خود نشان دهد؟

 

به نظر می رسد امروز وضعیت جامعه فوتبالی کشور ما نیاز به یک آسیب شناسی و تجدید نظر جدی داشته باشد و قطعا این پاسخ که در کشورهای اروپایی هم وضعیت بازیکنان به همین نحو است پاسخ مناسبی نخواهد بود، چرا که تاریخ نشان داده نسخه ای که برای یک سرزمین شفا بخش است می تواند برای سرزمین دیگری با مردمان متفاوت مهلک باشد.

 


۰۸
دی

برای فهمیدن حال خراب تهران نیازی به کارشناسی و ارشد و دکتری نیست، کافی است یکی از حس بینایی یا بویایی بهره مند باشیم. بگذریم از اینکه از این هوای غبار آلود چه ماهی ها که نصیب برخی نشریات و جریان ها نشده است، یکی از بی تدبیری دولت می گوید و دیگری "احمدی نژاد" کیسه بوکس این روزهای عالم سیاست ایران را به خاطر این وضعیت که مثل همیشه "ریشه در دولت قبل" دارد تا سر حد آفرینش ذرات معلق آسمان تهران و حتی شاید ایران محکوم می کند. در این بین کمتر می توان نشانه ای از دلسوزی خالصانه برای مردم یافت. برای ما چند میلیون نفری که تقاص همین چند میلیون بودنمان را پس می دهیم.

 

چقدر تهرانی داریم؟!

از بین ما شاید کمتر کسی از ساکنین قدیمی تهران باشد، با آزمایشی ساده می توان این موضوع را اثبات کرد؛ خود شما اصالتا کجایی هستید؟ اگر از همان اول اهل تهران یا ری بوده اید شما می توانید خود را تهرانی بدانید، حال در یک جمع چند نفره از دوستان یا همکارانتان این سوال را مطرح کنید، معمولا در بهترین حالت وقتی دو یا سه نسل به عقب برویم کمتر کسی اصالتش تهرانی خواهد شد. ما مهاجران پایتخت امروز به سختی نفس می کشیم. در شروع این بحران چند روز خفه کننده داشتیم، کم کم روزها زیاد شد و حال که زمستان نیامده روزهای سیاه پایتخت خودنمایی می کنند.


باز هم با فروکش کردن اندکی از آلودگی هوا، بحث بحران جمعیت تهران و تمرکز دهشتناک ثروت و امکانات به فراموشی سپرده خواهد شد (بگذریم که حالا هم چندان مطرح نیست!) تا لرزه ای کوچک که ما را به یاد "زلزله بزرگ" بیاندازد، یا شاید هم تا فصل سرمای بعدی، آه از این همه فراموشکاری ما.

 

چکمه روی گلوی شهر

به راستی علت این حد از آلودگی چیست؟ روشی برای پیدا کردن راه حل هست که تمام ایده ها را باید مطرح کرد، به نظر می رسد وضعیت برای استفاده از این روش به حد کافی بحرانی هست!

از پایین شهر شروع می کنیم، خودروهای مدل پایین که با معاینه تقلبی فنی و یا بدون معاینه فنی مشغول دود زایی هستند و اگر فکر می کنید تمام تقصیر را می توان متوجه صاحبان این وسایل نقلیه دانست، توجه شما را به چند نکته جلب میکنم تا شاید بهتر قضاوت کنید:

 اولین و مهم ترین موضوع "پول" است، شرایط اقتصادی طبقه عظیمی از پایتخت نشین ها ( که شاید با بازگشت به شهرشان زندگی بسیار خوبی داشته باشند) به آن ها اجازه خرید خودرویی با استانداردهای مناسب و گاهی حتی تعمیر اساسی خودروهایشان را نمی دهد، که البته این موضوع برای برخی اقشار مردم ( به دلیل اختلاف طبقاتی فاحش) و حتی برخی مسئولین (به همان دلیل قبلی!) قابل درک نیست.


دومین نکته عدم تمایل به قانون پذیری و قانون گریزی شدیدی است که نه تنها گریبانگیر ما مردم شده، بلکه در ادارات و نهاد ها هم ریشه دوانده است. اصلی که می توان آن را در عبارت زیر خلاصه کرد امروزه مبنای بسیاری از رفتارها و رویدادهای جامعه مدنی ماست:

"چرا وقتی میشود مشکلی را روی کاغذ و بدون زحمت با دریافت یا پرداخت هزینه ای کمتر حل کرد (رشوه-شیرینی-پول چایی)، خودمان و طرف مقابل را دچار زحمت و هزینه بیشتر کنیم؟"  

نمود این اصل را اگر در مراحل تولید و پلاک و معاینه فنی خودروها دنبال کنیم، شاید سرنخ های مهمی از وضعیت هوای تهران به دست آوریم.


شاید اگر بنده هم یکی از مسئولین رده بالای شهری و استانی بودم، امروز عصر پس از پوشیدن کت و شلوار و سوار شدن بر خودروی پلاک دولتی ام به سمت محل جلسه می رفتم و پس از ذکر چند جمله در مورد وضعیت هوا به تعطیلی مدارس رأی مثبت می دادم و با خیال آسوده منتظر اعلام نظر هواشناسی میماندم. شاید حق هم داشتم چون راه های دیگر گران هستند و برای خیلی از کارهای دیگر این پول ها را لازم داشتیم.

 

چطور می توان هوای پاک تهران را نابود کرد؟


شاید باور نکنید پایین همین شهری که در آن زندگی می کنیم، داخل شهر و در منطقه 16 کارخانه ای به بی رحمانه ترین شکل ممکن به آلوده کردن هوای تهران مشغول است! ساکنین محله های اطراف با بوی بسیار بدی که شبانه در محدوده نسبتا بزرگی از جنوب تهران می پیچد آشنایی دارند و نکته بسیار عجیب سکوت و تعلل مسئولان در این باره است، کارخانه ای که خروج آن از شهر می تواند بار عظیمی از آلودگی را از دوش شهر بردارد.

می توانید در مطلب زیر بیشتر در این باره بخوانید:

آخرین اولتیماتوم به قوی آلاینده

 

شهرداری هوای شهر را هم دارد؟

یکی از منابع اصلی شهرداری در تهران متأسفانه فروش تراکم است، موضوعی که به طور غیر مستقیم به افزایش جمعیت دامن می زند و ای کاش مشکل فقط فروش تراکم بود؛ فروش زمین و تخریب باغات و فضای سبز داخل شهر و برج هایی که به جای باغ ها قد می کشند، تیشه هایی هستند که به ریشه ی شهرمان می زنیم و دریغا که به چه اندک بهایی سلامتی مان، شهرمان و اگر ناحق باشد شرافت را می فروشند.


اطرافمان چه خبر است؟

کافی است سری به اطراف تهران بزنید، به ریه های شهر که چیز زیادی از آن ها نمانده؛ برج ساز های داخل شهر برای تفریح خارج شهرشان ویلا لازم دارند و زیاده روی در ساخت ویلا موجب تخریب های گسترده و فاجعه بار باغات و پوشش های گیاهی اطراف تهران شده است. اثرات این تخریب را هم اکنون هم می توان دید، اما اگر مسئولین از خواب زمستانی بیدار نشوند و به جای امنیتی کردن مسائل و به جای ترس از نهاد های نظامی قدرتمند، با کمک خود مردم به حل مشکل و جلوگیری از ادامه فاجعه نپردازند، چیز زیادی از عمر مفید تهران باقی نخواهد ماند و از روزهایی همچون امروز به عنوان هوای پاک یاد خواهیم کرد.

 

۰۸
آذر
جدی ترین ورود سیب زمینی به فضای سیاسی کشور را می توان انتخابات سال 88 دانست، هنگامی که برخی رسانه ها از توزیع سیب زمینی در مناطق محروم توسط دکتر احمدی نژاد برای رأی جمع کردن در انتخابات خبر دادند. هر چند در آن زمان به دلیل پیش آمدن روی دادهایی ناخوش آیند فضای جامعه ملتهب شد و این "سیب زمینی" معروف نیز به باد فراموشی سپرده شد، اما گویا دست تقدیر برای این گیاه سرنوشتی رسانه ای رقم زده و از طرفی سرنوشت آن را به جریان وابسته به محمود احمدی نژاد گره زده است.

معدوم سازی 1700 تن سیب‌زمینی توسط سازمان تعاون روستایی استان فارس، چند روزی است دوباره سیاسی ترین غذای ایران را به صدر اخبار رسانه ها آورده است. اقدامی که از طرفی ما را به یاد موارد مشابه در کشور های توسعه یافته همچون ایالات متحده امریکا می اندازد، که می تواند در مواقع لزوم صورت گرفته و موجب جلوگیری از افت شدید قیمت و حفظ تعادل بازار شود. 

نکته جالب این هیاهوی رسانه ای که اکثرا از طرف جبهه وابسته به تفکر دولت "مهرورزی" است، این است که تخریب مسئولین دولت فعلی با کلید واژه حمایت از کشاورزان و تولید کنندگان صورت می گیرد، در حالی که اگر با کمی دقت بنگریم، تنها کسانی که از این اقدام در هر شرایطی سود خواهند برد کشاورزان هستند؛ چرا که دفن محصولات همواره با پرداخت معادل ریالی آن ها از طرف دولت و از طرف دیگر حفظ قیمت و ارزش محصولات سایر کشاورزان همراه خواهد بود.

به نظر می رسد تخریب جبهه "احمدی نژادی" ها همچنان ادامه داشته باشد و سیب زمینی هم در این راه نقش کمکی اساسی ایفا کند. بنابر این دور از ذهن نیست که در دوره بعد انتخابات ریاست جمهوری، در کنار حضور کاندیدایی با نماد کلید و رنگ بنفش، شاهد حضور فردی با نماد سیب زمینی و رنگ قهوه ای باشیم.
۲۳
آبان

قبل از هرچیز با مردم مصیبت زده لبنان و فرانسه (پاریس) همدردى میکنیم.


حقیقت این است که مردم پاریس تقاص سیاست هاى اشتباه دولتشان را پس دادند و شاید آخرین اروپایى هایى نباشند که جور اشتباهات دولتمردانشان را میکشند(امریکا را هم اضافه کنید)؛ 


اما واقعیت این است که حال شرایط فرق کرده، ایجاد کنندگان نا امنى در بهشت منابع طبیعى و مهد مذهب جهان حال با چالش جدى امنیتى روبرو هستند و این فرصت عظیمى را براى ما ایجاد خواهد کرد


حال نوبت ماست که با ورق امنیت مان بازى کنیم، بازار عظیم توریسم در انتظار کشور ماست. مهم ترین قدم در حال حاضر میتواند ایجاد بستر مناسب براى صنعت توریسم باشد.


نوبت بازى ما رسیده است.

۱۶
آبان


سخنان رهبر معظم انقلاب در مورد "نفوذ" از طریق برجام و تأکید ایشان بر لزوم توجه به جلوگیرى از نفوذ فرهنگى غرب، بازتاب هاى مختلفى در پى داشت. سوء استفاده برخى جریان هاى صاحب رسانه از واژه "نفوذ" و تبدیل آن به بازیچه اى براى بیان افکار این جریان هاى خاص از جمله این بازتاب ها بود.


البته چنین رفتارهایى از سوى این افراد و گروه ها بى سابقه نبوده و احتمالا در آینده نیز ادامه خواهد یافت. اینکه چگونه میتوان هر اتفاق مغایر با میل خود را با واژه اى مثل "نفوذ" تقبیح کرد از مهارت هاى رسانه اى و ژورنالیستى است، اما بد نیست کمى بیاندیشیم که "نفوذ" واقعا چیست و مصداق ها و علائم آن در جامعه چیست؟


نفوذ یعنى تبدیل شدن گوشى هاى هوشمند به پرکاربردترین وسیله ما و دور شدن از مطالعه و کتاب


نفوذ را میتوان غرق شدن ما در فضاى مجازى و شبکه هاى اجتماعى با محتوایى غالبا پوچ درنظر گرفت


نفوذ یعنى هجوم رسانه اى و تأمین فیلم و سریال مورد نیاز خانواده ها و افراد توسط رسانه هاى غربى و جاى خالى فیلم ها و سریال هاى باکیفیت ایرانى در سبد رسانه اى ایرانى ها که میتوان یکى از عوامل اصلى آن را عملکرد ضعیف صدا و سیما در این مورد دانست، گواه این مدعا را نیز میتوان پس زمینه درد و رنج و مصیبت در اکثرآثار تولیدى صدا و سیما دانست


نفوذ میتواند به معنى حضور کم رنگ موسیقى ایرانى و فارسى در سبد موسیقى ما و پرشدن جاى آن با آثار غربى باشد که عدم پویایى اهداء مجوز از طرف وزارت ارشاد-که موجب مغفول ماندن سبک هاى نوین موسیقى شده است- از عوامل اصلى آن است


نفوذ را شاید بتوان دور باطل رقابت گشت ارشاد با جوانان دانست که جز ارعاب و تحریک بیشتر جوانان به استفاده از پوشش هاى نامتعارف نتیجه ى چندانى نداشته است، ذکر این نکته ضرورى است که بازار لباس پر از لباس هاى نامتعارف و بیگانه با فرهنگ ماست، چطور نهادهاى نظارتى قدرتمند ما نمیتوانند بازار را کنترل کنند، به جاى اینکه وارد یک رقابت کف خیابانى شوند؟


شاید غم انگیز ترین معناى نفوذ سیل خروج جوانان نخبه و فرهیخته ما از کشور باشد، سرمایه هاى عظیمى که به راحتى از دستشان میدهیم و هرروز خبرهایى از افتخار آفرینى آن ها در گوشه اى از جهان را مى شنویم و افسوس میخوریم که اى کاش این افتخار آفرینى ها و تولید علم ها و ایجاد پیشرفت ها توسط این سرمایه هاى عظیم انسانى در کشور خودمان اتفاق مى افتاد


اما افسوس که جز افسوس خوردن هیچ نمیکنیم و همچنان به جاى اینکه فکرى اساسى کنیم، مشغول بازى با واژه هایى همچون "نفوذ" هستیم...

۲۰
مهر

روز فرجام برجام وقتى على اکبر صالحى رئیس سازمان انرژى اتمى پشت تریبون مجلس رفت شاید کسى تصور نمى کرد قسمتى از سخنان او به یک جنجال رسانه اى حاشیه اى تبدیل شود که مطرح شدن آن هیچ سودى براى کشور و مردم نخواهد داشت بلکه موجب ایجاد آشفتگى روانى و تشویش اذهان عمومى خواهد بود.



صالحى در خلال سخنان خود که با هیاهوى گروهى از نمایندگان مجلس همراه بود گفت: "آقایى مرا تهدید کرده و گفته تو را در قلب اراک دفن کرده و رویت سیمان میریزیم."

این سخنان که در راستاى نشان دادن چهره اى خشن از یک گروه سیاسى و نمایش مظلومیت گروه منصوب به دولت فعلى بود از چند نظر قابل بررسى است. اگر آقاى صالحى از این تهدید ترسیده باشند بدین معناست که در کشور ما قانون در حاکمیت وجود ندارد و مقامات ارشد کشور نیز از این بى قانونى در امان نیستند، بنابراین لزوم تشکیل کمیته اى ناظر بر عملکرد قوه قضائیه مشهود خواهد بود.


اگر آقاى صالحى از این تهدید نترسیده باشند دو موضوع مبهم است؛ اول اینکه چرا این موضوع را در صحن علنى مجلس بیان کرده اند و دیگر آن که چرا این موضوع را روزى مطرح نموده اند که قرار است در مورد مسئله ى مهمى مثل برجام تصمیم گیرى شود؛ باعلم به اینکه مطرح کردن موضوع این تهدید بى تأثیر بر روى ایشان -که قانون نیز در مورد تهدیدى که قابلیت اجرا ندارد توضیحات لازم و شفاف را بیان کرده - ممکن است درنظر نمایندگان مؤثر باشد.


اما در مورد فردى که ادعا شده ایشان را تهدید کرده اند نیز چند نکته قابل تأمل است؛ اول آن که آیا آقاى حسینیان که از قضات با سابقه و فعال در قوه قضائیه بوده اند به قانون تسلط نداشته اند که تهدید جرم محسوب میشود؟ و در صورتى که با عقل سلیم بپذیریم ایشان به قانون تسلط کافى دارند، آیا فردى که از تهران به مجلس شوراى اسلامى راه یافته است از حداقل هوش و سلامت عقلانى بهره مند نیست که حتى اگر قصد تهدید دارد نباید یکى از مقامات مهم کشورى را تهدید کند و بالاتر آن که این فرد را در مقابل چند نفر که شاهد هستند تهدید نکند؟


اما یک فرضیه دیگر وجود فشارهاى روانى در روز فرجام برجام در مجلس است و اینکه با وجود این فشارها مزاح این نماینده با آقاى صالحى شاید به این نیت بوده تا اندکى از فشارهاى آن روز بکاهند و البته جهت گیرى اعضاى جبهه پایدارى کاملا مشخص بوده و براى بیان آن نیازى به تهدید و دادن مدرک جرم به طرف مقابل وجود ندارد.


در پایان توجه شما را به جرم تهدید و مجازات مربوط به آن جلب میکنم.(لطفا روى لینک کلیک کنید)

۲۱
مرداد


از مدتى قبل و پس از انفجار بمب خبرى آغاز سلسله دادگاه هاى مهدى هاشمى، خیلى زود مشخص شد که روزنامه ها و خبرگزارى هاى اصولگرا و یا آن هایى که به نام اصولگرایان و سپاه پاسداران شناخته مى شوند کلید واژه اى براى تولید خبر یافته اند، حرفه اى یا غیر حرفه اى زیاد مهم نبود؛ خبر باید دیده شود، خبرهایى باید دیده نشوند.

خبر دستگیرى آقاى "رحیمى" و تخلفات مالى دولت گذشته خیلى زود در هیاهوى رسانه اى هاشمى و هاشمى ها گم شد، مخاطب شاید اینطور حس میکرد که قاعده بازى این است: یکى شما از ما زدید، یکى ما از شما میزنیم.
در این بین بازهم خیلى مهم نیست این یکى واقعا تعلقى به این طرف دارد یا آن یکى به آن طرف وابسته بوده و فراتر از این اصلا اقدامات منفى اش متوجه جناحى که نامش به آن گره مى خورد هست یا نه؛ هرکس با رسانه هایى که دارد دست بالاتر را مشخص میکند، کافى است فرد را آن طرفى معرفى کنى و او را مثل وزنه اى سنگین به طرف مقابلت گره بزنى تا وقتى غرق شد همه طرف مقابلت را با خودش پایین بکشد.

به خودمان که آمدیم دیدیم رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام چه کسى بوده و خبر نداشتیم! فردى که تا پیش از این از مجاهدت هایش شنیده بودیم شد "صاحب باغ پسته و تاجر ورشکسته"، بزرگى که تا به حال از رشادت ها و شکنجه کشیدن هایش در راه پیروزى و حفظ انقلاب خمینى کبیر شنیده بودیم ناگهان با شبهه ى "آیا هاشمى پدر اختلاس ایران است" تخریب شد و برایش در سایت هاى خبرى همین جا، ایران خودمان تیتر زدند! روستازاده اى که از دل مردم برآمده و با مبارزاتش و خدماتش در همین کشور آبادانى هاى فراوان ایجاد کرد، وقتى از مخفى شدن عده اى به هنگام بحران، در روستاهایشان انتقاد کرد به توهین به روستاییان متهم شد و بازهم بر علیه او هیاهو به راه افتاد.

وقتى فیلم وداع آیت الله هاشمى با فرزندش را دیدم، از دید انسانى که وداع یک پدر و پسر -فارغ از جایگاه اجتماعى و سیاسى آن ها- را مى نگرد، احساس بر من غلبه کرد، شاید کسى بگوید خوب نقش بازى کردند، اما به شخصه در آن چشم ها و دعا خواندن ها و آن بوسه دروغ و ریایى ندیدم؛ شاید از سادگى من است، اما وقتى از زبان آیت الله هاشمى شنیدم که روزى همه خواهند فهمید بر شما (مهدى هاشمى) ظلم رفته است، احساس را فراموش کردم و شوکه شدم.

توقع داشتم ریاست محترم قوه قضائیه با بررسى دقیق موضوع گزارشى جامع به مردم ارائه کنند و همانطور که در رسانه ها بر طبل "رسوایى" و "محکومیت" مهدى هاشمى "مفسد" کوبیده شد، جلسات دادگاه و شرح جرائم و ادله ارائه شده از طرف ایشان نیز رسانه اى میگشت.
اما واکنش سریع و تقریبا خشمگین ریاست قوه قضائیه این شوک را دوچندان کرد!
چه شده است؟ رئیس قوه قضائیه از حکمى دفاع مى کند که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آن را ظالمانه مى داند! چرا این بازى باید به رسانه ها کشیده مى شد؟ ما مردم ایران به این نظام اعتماد کرده ایم، چرا باید دو نفر از ارکان این نظام بزرگ که در مقابل قدرت هاى جهانى ایستادگى کرده و به حول و قوه الهى اقتدارش را حفظ خواهد کرد این طور آشکارا در مقابل یکدیگر قرار گیرند؟

حق با چه کسى است؟ تکلیف ما را روشن کنید، پیش از اینکه چنین رفتارهایى تبدیل به رسم شود، پیش از این که شاید خیلى دیر شود.